شبکه افق - 27 آبان 1400

بانوی "آگاهی"، دختر"جهاد"، ملکه " ایمان" (معصومه ع ۲۸ ساله؛ شهادت یا وفات؟)

شهادت حضرت فاطمه معصومه ع _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تسلیت عرض می‌کنم رحلت، بلکه شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) را. حضرت فاطمه معصومه(س) یک خانم جوان که حداکثر 26- 27 ساله‌شان بوده، این‌قدر مورد توجه هم خود اهل بیت(ع) بودند و هم در طول تاریخ حتی مزار ایشان این همه منشأ آثار مهم هم علمی، معرفتی، اخلاقی، و هم سیاسی، انقلابی شده است که یکی از آثار آن حوزه علمیه قم است که اگر مرقد ایشان نبود آن حوزه آن‌جا تشکیل نمی‌شد و اگر آن حوزه نبود امام(ره) نبود و شاگردان ایشان نبودند و این نهضت نبود یعنی ما به یک معنا می‌توانیم بگوییم این انقلاب عظیم در این عصر، با این آثار جهانی‌اش یکی از آثار و برکات حضرت فاطمه معصومه(س) است.

اولاً این که ایشان در چه حد و اندازه‌ای بودند و چقدر اعتبار و نفوذ و تأثیر داشتند که بعد از هزار و اندی، بیش از یک هزاره،‌ هنوز این همه مورد توجه شیعه اهل بیت(ع) بلکه همه مسلمین هستند. بسیاری از مسلمین از مذاهب دیگر، برادران اهل سنت هم به زیارت ایشان می‌روند. این‌ها با دستور درست نمی‌شود، قراردادی نیست یعنی این‌طوری نیست که بگویند ما می‌گوییم بروید بروید. خیلی‌ها برای خیلی‌ها توصیه می‌کنند ولی کسی محل نمی‌گذارد ولی یک حقیقتی پشت این خانم هست که بعد از هزار و اندی همچنان این همه زنده و مورد توجه و منشأ آثار است. کمتر کسی در جهان و کمتر زنی در جهان این همه در کل جهان زیارت می‌شود و این همه زائر و این همه توجه بیهوده نیست و ایشان یک آدم معمولی نیست. این که اختلاف می‌شود شما در تاریخ دقیق ولادت‌ها و شهادت‌ها دیدید چون اغلب این‌ها به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند و اکثراً شهید شدند و شیعه شاید تنها مذهبی است که تمام رهبران آن شهید شدند یک نفرشان سر سالم به گور نبرده و عمر طبیعی نکرده است، مرد و زن‌شان. یعنی یک مکتب مبارز، یک مکتب عدالتخواه و یک مکتب اهل مقاومت بوده و در برابر قدرت و ثروت و حاکمیت‌ها ایستاده و یکی از پس از دیگری به شهادت رسیدند. اولاً این که ایشان به سن 25 – 26 سالگی مرده واضح است که یک مرگ طبیعی نیست ثانیاً گاهی در تاریخ ولادت‌ها و شهادت‌ها اختلاف می‌شود که تقریباً در مورد همه اهل بیت است. حالا بعضی از اختلافات کم است صحبت از چند روز و چند هفته است و بعضی‌ها صحبت از سال و دهه است. علت اصلی آن سانسور شدن این‌هاست یعنی به شدت زیر ذره‌بین نهادهای سرکوبگر حاکمیت بودند طوری که اجازه عزاداری نمی‌دادند حتی موسی‌بن‌جعفر(ع) که در زندان به شهادت رسیدند به حضرت رضا(ع) که در مدینه بودند حکومت اجازه عزاداری نداد و حرف‌های این‌ها سانسور می‌شد، زندگی این‌ها محدود بود. مدام تحت تعقیب و مراقبت بودند. کسی جرأت نمی‌کرد خانه‌های این‌ها رفت و آمد کنند. ارتباطات‌شان تقریباً همه مخفی و پیچیده و تشکیلاتی بود حتی شما می‌دانید کسی جرأت نکرد که به خواستگاری حضرت معصومه(س) بیاید و یکی از دلایلی که اصلاً ایشان ازدواج نکرد و وقتی به شهادت رسیدند مجرد بودند یکی شأن ایشان بود که کسی هم شأن ایشان پیدا نشد این‌طور نبود که ایشان با هر کسی ازدواج کنند و یکی هم ترس و مسائل سیاسی بود. اصلاً کسی جرأت نمی‌کرد به این خانواده و به این خانه نزدیک شود حتی کسانی که از خود بنی‌هاشم و اهل بیت بودند. چون می‌گفتند هرکس با دختر موسی‌بن‌جعفر ازدواج کند حتماً مورد اعتماد ایشان است و ایشان حتماً یک کسی است و این خودش یک خطر است. ضمن این که ایشان با هر کسی هم ازدواج نمی‌کردند. این سانسور شدن میلاد و شهادت این‌ها، باعث می‌شود یک اختلافاتی بوجود بیاید. چرا راجع به خود حضرت فاطمه(س) چرا چندتا دهه و تاریخ شهادت داریم؟ برای این که تاریخ دقیق آن، آنقدر سانسور و سرکوب شد که کم‌کم بعد از چند دهه و قرن، اخلافی شد. اوایل که اختلافی نبود می‌دانستند که شهادت چه زمانی بوده؟ ولی بعدها در طی قرن‌ها اختلافی شد چون این‌ها مدام مخفی بود. راجع به خود حضرت فاطمه(س) ده سال اختلاف است بعضی‌ها می‌گویند 18 ساله شهید شدند بعضی‌ها می‌گویند حضرت فاطمه 28 ساله شهید شدند چون بعضی‌ها می‌گویند ایشان 5 سال قبل از بعثت به دنیا آمدند بعضی‌ها می‌گویند 5 سال بعد از بعثت. یعنی سر تاریخ تولد حضرت فاطمه(س) ده سال اختلاف است. این‌ها چند روز و چند ماه است نه چند سال. یک دهه. چرا معلوم نیست مزار حضرت زهرا کجاست؟ چرا مخفیانه دفن شدند؟ خود حضرت امیر(ع) هم مخفیانه دفن شدند تا وقتی که بنی‌امیه بودند قبر امیرالمؤمنین مخفی بود هیچ کس نمی‌دانست کجاست. مثل حضرت زهرا بود. آن موقع که رژیم بنی‌امیه سقوط کرد بنی‌عباس با شعارهای علوی آمدند و جزو بنی‌هاشم بودند آن‌جا امام صادق(ع) اعلام کردند که قبر پدر ما علی‌بن‌ابیطالب(ع) این‌جاست. یعنی آن هم نزدیک به یک قرن مخفی بود. قبر حضرت زهرا که تا همین الآن هم مخفی است.

راجع به حضرت معصومه(س)، نحوه‌ای که ایشان چگونه از دنیا رفتند آن هم اختلافی است کرچه کاملاً واضح است که یک مرگ طبیعی نیست ولی این که ایشان را بعد از آن درگیری – که حالا عرض خواهم کرد- شهید کردند، مسموم کردند، روایت مشهور است که ایشان را مسموم کردند. یک روایت است که در آن درگیری که تقریباً تمام همراهان ایشان شهید شدند و کشته شدند ایشان هم صدمه خوردند، هم صدمه جسمی و هم صدمه روحی و آن باعث شد که بعد از حدود دو هفته، چند روز کم و زیاد به شهادت برسند. حالا اجمالاً در منابع شیعه و سنی نقل است که از آن جمله به آن اشاره شده است، مثلاً ابن‌جوزی نقل می‌کند که حدود 26- 27 سال عمرشان بوده وقتی که به شهادت رسیدند. باز طبق بعضی از نقل‌ها ایشان و حضرت رضا(ع) از یک مادر بودند. بقیه فرزندان موسی‌بن‌جعفر(ع) از مادران دیگری بودند. پراولادترین امام، موسی‌بن‌جعفر هستند. بیش از سی و چندتا فرزند دارند که همین‌ها در طول تاریخ و در طول جهان اسلام بیش از 300تا انقلاب کردند. یعنی شما کمترین نهضت و انقلابی را در جهان اسلام می‌بینید که زیر سر موسی‌بن‌جعفر(ع) و سادات موسی نباشد و همه جا هم پخش شدند یعنی ایشان طوری تربیت کرد که در آن فاصله مدام تحت تعقیب بودند، شما می‌دانید که موسی‌بن‌جعفر(ع) مدت‌ها مخفی بودند و زندگی زیر زمینی داشتند. در اسناد نیروهای اطلاعاتی حکومت هارون هست که رفتند دوباره موسی‌بن‌جعفر را بازدداشت کنند دیدند نیست. هرجا سؤال وجواب نفهمیدند کجاست. بعد از چند ماه خبر می‌آید که ایشان را در یکی از کوهستان‌ها در مناطق شام طرف لبنان و اردن دیدند. باز ایشان مخفی شدند پیدایشان نکردند باز گزارش شد که ایشان نزدیک مرز یمن دیدند. یک بار هم گزارش شده که داخل ایران ایشان را دیدند. یعنی ایشان مدام مخفیانه این طرف و آن طرف جهان اسلام، مشغول شبکه‌سازی، کادرسازی، سازماندهی بودند و قرارگاه‌هایی را تشکیل می‌دادند هم برای تربیت نیرو، هم یک شبکه مخفی برای نقل و انتقال هم پول و هم نیرو و هم اسلحه و حکومت هم خوب خطر ایشان را فهمیده بود و هم آموزش و تعلیم و تربیت و در آن دورانی که ایشان مخفی بود و مدام زندان و تبعید بودند علی‌بن‌موسی الرضا(ع) فرزند ایشان در سن جوانی 20 ساله در مدینه بودند و عملاً ایشان علنی فعالیت می‌کردند ولی صریحاً نمی‌توانستند فعالیت سیاسی بکنند تا بتوانند علنی باشند و بمانند ولی موسی‌بن‌جعفر درگیر صحنه و مخفی بودند و بارها به زندان افتادند آخرین زندان موسی‌بن‌جعفر(ع) که 4 سال طول کشید که در آخر در زندان زیر شکنجه به شهادت رسیدند و یا مسموم شدند آن موقع که آخرین زندان ایشان است حضرت معصومه(ع) آخرین باری که پدرشان را دیدند و قبل از آخرین بازداشت و آن‌جا موسی‌بن‌جعفر(ع) را از مدینه به عراق و پایتخت می‌برند و در بازداشتگاه مخصوص تحت نظر خلیفه (حکومت) می‌برند و طبیعتاً از این‌جا حضرت معصومه(س) منزل برادرشان یعنی امام رضا(ع) می‌روند و پیش ایشان بزرگ می‌شوند با ایشان هستند و شأن حضرت فاطمه، این لقب معصومه را هم حضرت رضا(ع) به ایشان دادند چون ایشان لقب‌های مختلفی به خاطر صفات مختلفی که در ایشان هست به ایشان داده شده و بخاطر اوج موقعیت معنوی و عرفانی، لقب راضیه و مرضیه را به ایشان دادند. راضیه یعنی کسی که از خداوند کاملاً راضی است. هیچ اعتراض و هیچ نقطه ابهامی در فلسفه خلقت نمی‌بیند یعنی عقلاً و قلباً و عملاً و صددرصد خودش را با مشیّت الهی تطبیق داده است این اوج عرفان است. این‌هایی که می‌بینید، ما معمولاً از همه چیز ناراضی هستیم آدم راضی هیچ وقت و هیچ جا پیدا نمی‌شود. برای الآن هم نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند قبلاً وضع خوب بوده، بعداً هم وضع خوب می‌شود همین الآن وضع بد است! همه جای دنیا، هرجا می‌رویم همه می‌گویند الآن دوره بدی است ما بدبختیم، قبلاًها خوب است بعداًها هم خوب می‌شود همین الآن خیلی بد است! نمی‌دانم این جمله را قبلاً همه همیشه می‌گفتند بعداً همه همین را می‌گویند. حالا یک وقت نارضایتی از اوضاع و وضع است. از آن مهمتر نارضایتی از زندگی، از موقعیت خودم در زندگی، که این چه وضعی است؟ چرا این‌طوری است؟ اصلاً ما بدبختیم، خدا ما را یادش رفته، این صفت تقریباً در همه بشریت هست یک عده کمی هستند که به این نقطه می‌رسند که نه آقا همه چیز درست است همین است که باید باشد تو درست نیستی. تو کج نگاه می‌کنی، تو درست به صحنه نگاه کن، بفهم این‌جا برای چه آمدی، آن وقت خیلی از این چیزهایی که فکر می‌کنی کج است کج نیست تو داری کج نگاه می‌کنی، به وظیفه‌ات عمل کن ما داریم این‌جا برای خوشگذرانی نیامدیم، فلسفه‌اش یک چیز دیگری است درست فلسفه را بشناس. لذا این صفت «راضی» و «راضیه» که در قرآن آمده «راضیة مرضیه» خیلی صفات مهمی است. راضی یعنی حضرت فاطمه معصومه به مقامی رسیده که به حقیقت عالم واقف و به آرامش و سکون رسیده است. یعنی هیچ تشویشی در آن نیست خودش با خودش دعوا ندارد. به لحاظ معرفتی و الهیاتی به نقطه تعادل و آرامش و به اوج رسیده است. «مرضیه» یعنی مورد رضایت خداست، خدا هم از او راضی است یعنی این عاشق خداست و خدا هم از او راضی است. این خیلی مقام بالایی است یکی از القابی که به این خانم جوان دادند این بوده، یا این صفت معصومه که حضرت رضا(ع) به ایشان دادند فرمودند خواهر ما، پاکیزه مطلق است، معصومه است من در تمام زندگی یک خطا از ایشان ندیدم، از این دختر یک خطا، یک گناه و یک انحراف ندیدم و مثل این که خدا دارد او را حفظ می‌کند که در همه صحنه‌ها درست تصمیم بگیرد. حضرت رضا(ع) می‌فرمایند پرونده ایشان صددرصد پاک است. در تمام زندگی یک انحراف کسی از ایشان ندیده است. لقب معصومه را که یعنی ایشان معصوم است پاک است، حفظ شده است، حضرت رضا(ع) می‌فرمایند اگر من بخواهم خواهرم را به یک نامی بنامم این است. یا صفت «تقیه» به ایشان داده شده است. یک زنی در اوج تقوا. تقوا یعنی خودنگهداری. خودکنترلی، مسلط بر خود. یعنی هیچ تصمیم و هیچ عمل یا ترک عملی را بر اساس منافع خودش نکرده است. تقوا این است. «إتّقوالله» که می‌گویند یعنی مرکز همه تصمیم‌گیری‌ها خداوند است هیچ کاری را ایشان برای خودش نکرده است همه کارها را برای خدا کرده است. این هم لقب «تقیه». و دیگر این که به ایشان لقب «رشیده» به ایشان گفتند یعنی زن رشدیافته. انسانی در اوج رشد. یک زن مترقّی. و همین‌طور «طاهره» طهارت و پاکیزگی. طهارت روح، طهارت عمل، و «حمیده» یعنی کسی او را ستایش بکند یا نکند فرقی نمی‌کند او ستوده است. راجع به این شخصیت تحسین کردنی و تحسین شدنی است. این شخصیت، تحسین شده است چه دیگران او را بشناسند چه نشناسند. اوج گرفته است. یا ایشان را در بنی‌هاشم به نام «سیده» می‌نامیدند. سیده یعنی خانم، سرور. با این که یک دختر جوانی بودند معمولاً به خانم‌های مسن خانم می‌گویند ولی به ایشان لقب سیده یا خانم صدا می‌زدند که به لحاظ علمی، عملی و اخلاقی بسیار مهم است. حضرت رضا(ع) وقتی که در مدینه بازداشت می‌شوند، آن زمانی که موسی‌بن‌جعفر(ع) پدرشان شهید می‌شوند که ایشان حضرت فاطمه(س) ایشان را به عراق می‌برند و ایشان به خانه حضرت رضا(ع) در مدینه می‌آیند و چهار سال بعد خبر شهادت پدر می‌آید و اعلام می‌شود که حق ندارید عزاداری بگیرید و کسی هم ایشان را نکشته، ایشان در زندان به مرگ طبیعی مرده است! حتی بعضی از علمای بزرگ اهل سنت می‌آیند می‌گویند شما بیایید شهادت بدهید، جنازه ایشان را ببینید و بروید شهادت بدهید! چون معلوم می‌شود که فقط شیعه نبوده، مردم اهل سنت هم به شدت نسبت به موسی‌بن‌جعفر(ع) و اهل بیت(ع) ارادت داشتند و با حکومت مسئله داشتند؛ و ایشان که در بغداد در عراق اسیر هستند، حکومت می‌ترسد که خبر شهادت موسی‌بن‌جعفر(ع) از زندان بیرون بیاید توسط مردم بغداد که بسیاری‌شان اهل سنت هستند علیه حکومت شورش بشود! لذا به رهبران اهل سنت می‌گوید شما بیایید اعلام کنید و شهادت بدهید که ما او را نکشتیم خودش فوت کرده است! و جالب است که این‌ها می‌گویند ما شهادت نمی‌دهیم. کسانی که از رهبران این 4 مذهب اهل سنت هستند می‌گویند ما چنین شهادتی نمی‌دهم ما خیر نداریم که شما کشتید یا نکشتید! و با این که جنازه را روی پل بغداد که می‌خواستند یواشکی ببرند، یک تشییع جنازه عظیم مردمی که بوی یک انقلاب در بغداد می‌دهد و دستگاه به شدت می‌ترسد اتفاق می‌افتد و حتی رهبران بزرگ اهل سنت از ایشان به شدت حمایت می‌کنند. این امام شافعی که رهبر شافعی‌هاست که بیشترین سنی‌های عالم حنفی و شافعی هستند ایشان بعداً می‌گوید که زیارت قبر موسی‌بن‌جعفر(ع) باید برویم و قبر موسی‌بن‌جعفر(ع) تَریاقٌ، یعنی دارو و معالجه است شفا می‌دهد. قابل توجه این وهابی‌ها که می‌گویند زیارت شرک است. امام شافعی رهبر شافعی‌ها می‌گوید قبر موسی‌بن‌جعفر هر بیماری را شفا می‌دهد. خب این وضعیت این‌هاست. بعد ایشان حدود 25 سال‌شان است که حضرت رضا(ع) توسط حکومت متأسفانه بازداشت می‌شوند که از مدینه و حجاز به مرو بیایند که آن موقع خراسان مرکز خلافت عباسی شده بود که بزرگترین ابرقدرت جهان بود. آن‌جا هم – نمی‌خواهم تکرار کنم می‌دانید – آن لحظه‌ای که حضرت رضا(ع) از حضرت معصومه(س) جدا می‌شوند و موقع جدایی هم اعلام می‌کنند که من که دارم می‌روم دیگر من برنخواهم گشت شما من را از همین الآن شهید حساب کنید و برای من عزاداری کنید. چون حکومت داشت وانمود می‌کرد که ما داریم شما را تحویل بگیریم، ما می‌خواهیم شما را شریک در حکومت کنیم و این همه انقلاب پشت انقلاب، همان موقع چندین پسر موسی‌بن‌جعفر(ع) و اخوی موسی‌بن‌جعفر(ع) قیام کرده بودند و چند نقطه را آزاد کرده بودند و حکومت علوی تشکیل داده بودند. از خود مکه و مدینه و حجاز تا یمن و بخشی از عراق، شمال آفریقا، مصر، این‌ها چندین حکومت علوی برادران امام رضا(ع) و عموهایشان و اولاد موسی‌بن‌جعفر(ع) قیام کرده بودند و حکومت‌هایی را برانداخته بودند و جاهایی را آزاد کرده بود. خب مأمون آمد گفت چرا اینجا آمدید، شما رئیس کل هستید بفرمایید این‌جا مرکز و پایتخت در اختیار شما و ما در خدمت شما هستیم! منتهی با همان مسائلی که می‌دانید. این‌جا حضرت فاطمه معصومه(س) 25 ساله هستند که از حضرت رضا جدا شدند و این خیلی جالب است توجه داشته باشید برای این که مقام ایشان را بدانیم وقتی که حضرت رضا(ع) می‌آیند و می‌گویند اول برویم زیارت قبر جدم، بعد برویم، می‌آیند کنار قبر رسول‌الله(ص) و وداع می‌کنند و همه مردم و بنی‌هاشم آن‌جا هستند و گریه می‌کنند و به همه می‌فهمانند که من دیگر به زیارت جدم نمی‌توانم بیایم دیگر کار ما به لحاظ ظاهری تمام است این آخرین ملاقات من با شما و با جدم هست. و جالب است وقتی ایشان را دارند به سمت مرو می‌برند همان بین راه با این که از همه جدا شدند ولی یک نامه مخصوص برای خواهرشان می‌نویسند. با یکی دو نفر از افراد قابل اعتماد، از بین راه می‌گویند شما برگردید و مخفیانه این نامه را به خواهرم برسانید چون جلوی آن‌ها نمی‌شد، آن‌ها حساس می‌شدند و قضیه لو می‌رفت این نامه را به خواهرم برسانید و به ایشان بگویید که ایشان تشریف بیاورند و با من باشند. این هم اهمیت نقش این خانم جوان است که آن نامه به ایشان می‌رسد، به ایشان گفته بودند چند ماه بعد حرکت کنید که ایشان دقیقاً همین کار را می‌کنند و سال 199 که پایان قرن دو و آغاز قرن سه هجری است، حضرت رضا(ع) که رفتند ایشان حرکت می‌کنند و بین راه ایشان با 5 برادر و بعضی از برادرزاده‌ها و بعضی از شیعیان و بعضی از کسانی که در خانه‌شان با هم بودند یک کاروانی حرکت می‌کنند که بیایند و بین راه در ساوه، این‌ها دارند به سمت مرو می‌آیند که به حضرت رضا(ع) ملحق بشوند. بین راه مورد حمله قرار می‌گیرند و تقریباً هر 5 برادر ایشان و اکثر آن مردانی که در کاروان هستند در مسیر،‌ همه شهید شدند و یک کربلایی اتفاق افتاده، کربلای حضرت فاطمه معصومه(س)، همه شهید می‌شوند و چند نفر مجروح می‌شوند و فرار می‌کنند و مخفی می‌شوند ایشان هم آن‌جا مورد اصابت و درگیری قرار می‌گیرند و یک فشار سنگینی که به ایشان می‌آید و دیگر نمی‌توانند به سفر ادامه بدهند و آن‌جا می‌فرماید که این‌جا کجاست، به ایشان می‌گویند که ساوه است، می‌فرماید که این اطراف جایی به نام قم هست؟ گفتند بله،‌ نزدیک است فرمودند من را به قم ببرید. قم یک جایی بود که از همان موقع و قبل از آن یک حلقه شیعی تشکیل شده بود. افراد متدینی هم بودند، پسران سعد اشعری بودند و رئیس آن‌ها شخصی به نام موسی‌بن‌خزرج است که این‌ها می‌فهمند همه این کاروان شهید شدند و خواهر حضرت رضا(ع) جزو این کاروان است و سریع به استقبال ایشان می‌آیند و ایشان را قم می‌برند و جالب است همان کاری که باز شخصیت حضرت معصومه(س) در همین است که بحث می‌شود خانه کی بروند؟ همه می‌گویند چرا خانه شما؟ ایشان باید به خانه ما بیایند. جالب است همان کاری که پیامبر اکرم(ص) وقتی به مدینه هجرت کردند و دعوا شد که ایشان کجا بروند؟ شترشان را رها کردند گفتند هرجا این به اذن خدا ایستاد من آن‌جا می‌روم. راجع به خانم حضرت معصومه(س) در قم همین کار شده است. فرمودند برای این که بعداً نگویند تبعیض شده، چرا به ما بی‌محلی کردند و چرا آن محله رفتند و این‌جا نیامدند؟ چرا خانه فلانی رفتند؟ گفتند هرجا این ایستاد که کسی نتواند تقصیر کسی بیندازد، اگر الهی‌اند بگویند خدا خواست و اگر نه بگویند تقصیر شتر است. و این شتر خانه همین خانواده ایستاد. این‌جایی که الآن حرم ایشان است باغ آن خانه بود و بعد از حدود 17 روز که آن‌جا بودند رفت و آمدهای مشکوکی که می‌شد، خب همه به عنوان عیادت ایشان می‌آمدند. طبق یک نقل مشهور، آن وسط بین همه عیادت‌ها و رفت و آمدها ایشان را مسموم کردند و علاوه بر آن ضربه قبلی که خورده بود این مسمومیت ایشان را از پا درآورد. لذا 16- 17 روز بعد از آن که به آ‌ن‌جا آمدند و مشغول استراحت بودند و بستری بودند شهید شدند.

باز یک اتفاق جالب دیگر که در مورد ایشان نقل شده این است که وقتی ایشان را آوردند غسل بدهند گفتند باید پاک‌ترین و باتقواترین آدمی که ما این‌جا داریم این کار را انجام بدهد. وقتی او می‌آید مشغول غسل بشود یک مرتبه دوتا سوار ناشناس می‌آیند که احتمال دارد جزو همان کاروانی بودند که مجروح بودند مخفی بودند یا کسان دیگری، حضرت رضا(ع) که این‌ها را نمی‌دانیم، ولی ظاهراً از خود اهل بیت(ع) بودند که می‌گویند نه، غسل ایشان را خودمان می‌دهیم. ایشان را غسل می‌دهند و در همان باغ دفن می‌شوند.

یک نکته جالب دیگر که درباره حضرت معصومه(س) در این‌جا اشاره بشود، چون هیچ کس از ایشان چیزی نمی‌داند کلاً می‌دانند حضرت معصومه هستند ولی نمی‌دانند ایشان کیست و چه کار کرده است و شأن ایشان چیست؟ ایشان غیر از این که دختر موسی‌بن‌جعفر(ع) و خواهر امام رضا(ع) است خودِ این خانم یک شخصیت بزرگ تاریخی است و تربیت شده مکتب موسی‌بن‌جعفر(ع) است. چون موسی‌بن‌جعفر(ع) در بعضی از نقل‌ها چهارتا دختر داشتند و جالب است که اسم چهارتایی‌شان را هم فاطمه گذاشتند این هم یک چیز مهمی است که چون نام علی و فاطمه در زمان بنی‌امیه جرم بود و حتی کسی جرأت نمی‌کرد اسم بچه‌هایش را فاطم و علی بگذارد! امیرالمؤمنین(ع) که در تمام منبرها در تمام دوران بنی‌امیه لعن می‌شد یعنی هرکس در تربیون‌های رسمی حکومت و در نمازجمعه‌ها می‌رفت باید می‌گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم درود بر پیامبر اکرم لعنت بر علی! مرگ بر علی! این را در تمام کشورها به امر معاویه گفتند. اهل بیت(ع) هم عمداً اسم بچه‌هایشان را مدام علی و فاطمه می‌گذاشتند. شما سیدالشهداء(ع) را در کربلا ببینید اسم فرزندان‌شان را علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر. یعنی اسم سه تا پسرهایش را علی می‌گذارد بعد می‌گوید علی بزرگه، علی وسطی، علی کوچولو. حتی وقتی که حضرت سجاد(ع) در کوفه اسیر شدند ابن زیاد می‌گویند این کیست؟ این که بالغ است چرا این را زنده گذاشتید؟ بعد می‌گوید بچه جان اسمت چیست؟ ایشان گفت علی. گفت آه باز هم علی! شما همه‌تان علی هستید مگر علی را نکشتیم؟ ایشان گفت برادران من را کشتید آن علی‌های دیگر را کشتید که بعد گفت خب این را هم بزنید بکشید، او هی صحبت کرد و حضرت سجاد(ع) جوابش را دادند و طبق این نقل حضرت سجاد(ع) بیست و چند ساله نبودند آن موقع در سن بلوغ بودند طبق این نقل شاید 15 ساله بودند که هرچه می‌گوید جواب او را می‌دهند. او می‌گوید خدا شما را کشت این می‌گوید نه شما کشتید خدا نکشته. که می‌گوید زبان این دراز است این را هم بزنید بکشید که حضرت زینب(س) آن‌جا می‌آیند جلو می‌گویند اول من را بزنید بعد این را. همه ما را کشتید به این نوجوانی که دارد در تب می‌سوزد رحم نمی‌کنید؟ این همه حیوانید؟ بعد او به حساب خودش می‌خواهد رحم کند امام سجاد(ع) می‌گوید که عمو «عادتنا القتل و کرامتنا الشهادةُ» من را از مرگ ترساندی و به مرگ تهدید کردی؟ ما عادت به کشته شدن داریم. کسی از ما بدون کشته شدن از این عالم نرفته است من را از چه می‌ترسانی؟ «و کرامتنا الشهاده» و شهادت برای ما کرامت و فرصت است، تهدید نیست. می‌خواهیم من را تهدید کنی به شهادت تهدید نکن ما را با خودتان اشتباه گرفتید. حالا آن‌جا هم می‌گوید شما بالاخره چندتا علی هستید؟ این‌جا هم موسی‌بن‌جعفر(ع) چهارتا دختر دارند چهارتایشان را فواطم اربعه می‌گویند چهارتا فاطمه، و چون ایشان از بقیه بزرگتر بودند به نام فاطمه کبری، فاطمه بزرگتر، فاطمه شماره 1 بودند. این نامگذاری‌ها را حواستان باشد چون هی می‌گویند چرا هی فاطمه، چرا چندتا بچه فاطمه؟ علت اصلی آن این بود که این خودش یک نوع مبارزه بود. یک نوع احیاء حق بود که ما نمی‌گذاریم نام علی و فاطمه و خط علی و فاطمه فراموش بشود همه علی‌ها را هم بکشید باز چندتای آن‌ها می‌مانند و جالب است همین فاطمه و علی‌ها فرزندان‌شان پشت سر هم انقلاب بپا کردند، همین امامزاده‌ها. من در سودان امامزاده موسی‌بن‌جعفر(ع) دیدم، برادر نانتنی حضرت رضا(ع). این صوفی‌های سودانی که طرفدار انقلاب ما بودند و انقلابی هم بودند حلقه سماء داشتند اطراف خارطوم، شمال آفریقا آن طرف، گفتند مرکزشان آن‌جاست رفتم آن‌جا دیدم از امامزاده‌های خودمان هستند. ابن ابن ابن موسی‌بن‌جعفر. یک چنین کاری، تا چند نسل یک نسل انقلابی. همین کاری که سر حضرت فاطمه(س) در قم آمده است همین مسئله در شاهچراغ، اخوی حضرت رضا(ع) و برادر دیگرشان آمده است این‌ها هم داشتند می‌آمدند در راه.... البته بعد از شهادت حضرت رضا(ع) بوده که حکومت دید این‌ها خیلی نفوذ کردند شروع کرد یکی یکی این‌ها را زدن و کشتن! این‌ها یک کربلا در شیراز، یک کربلا در مسیر مرو. این امامزاده‌های اولاد موسی‌بن‌جعفر(ع) اغلب کسانی هستند که آمدند به حضرت رضا(ع) ملحق بشوند و این‌ها داشتند حکومت را کلاً می‌گرفتند که این‌ها را بین راه قبل از این که حضرت رضا(ع) مستقر بشوند مثل حضرت معصومه(س) و بعضی‌ها را هم بعد از شهادت حضرت رضا(ع) که دو – سه سال بعد بود این‌ها را شهید کردند. این روشن بشود که وضع این امامزاده‌ها چیست، وضع این اسم‌های مشترک چیست. موسی‌بن‌جعفر(ع) طبق یک نقل در مورد ازدواج ایشان هیچ تأکیدی نکردند هیچ اصراری نکردند که شما حتماً باید ازدواج کنید حتی خواهران دیگر ایشان هم جایی خواندم که آن‌ها هم مجرد بودند و ازدواج نکردند. این نشان می‌دهد که فشار سیاسی حکومت چقدر بوده است و این‌ها باید مسائل شخصی خودشان که ازدواج مستحب است و گاهی در حد واجب است و این‌قدر در اسلام توصیه می‌شود در مورد این‌ها استثناء شد بخاطر وضعیت حضرت رضا(ع) هم عملاً بعد از پدر ایشان حضرت فاطمه را حفاظت و تربیت می‌کردند.

یک نکته هم راجع به این نقل شده که زیارتنامه حضرت معصوم(س) را می‌گویند یکی از زیارتنامه‌ها را حضرت رضا(ع) گفتند و فرمودند ایشان را با این تعابیر زیارت کنید و خطاب کنید. متنی را برای سعد اشعری در قم نوشتند و فرستادند که با آن اذکار سبحان الله، الله اکبر، شروع می‌شود که می‌گویند این تنها زیارتی است که این‌طوری است. حدیث زیادی از ایشان نمانده، سانسور شدند، اما 5- 6 مورد از ایشان اجمالاً نقل شده است یکی موضع‌گیری بسیار شفاف و دقیق راجع به مسئله ولایت پس از پیامبر اکرم(ص) است و مسئله غدیر است یکی روایتی ایشان از حضرت زهرا(س) مادرشان نقل کردند که فرمودند هرکس با عشق ما بمیرد شهید است به شرط این که در لحظه مرگ‌تان هم به این حرف‌ها وفادار باشید چون در لحظه مرگ خیلی از ماها عوض می‌شویم این چیزها و اداهایی که درمی‌آوریم نیست آن چیزهایی که واقعاً در قلب‌مان است، هست و هرکس در لحظه مرگ با ما باشد می‌توانید او را شهید حساب کنید ولو به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد این از روایتی که ایشان نقل کردند حضرت فاطمه معصومه(س) از حضرت فاطمه زهرا(س) نقل کردند.

راجع به معراج پیامبر(ص)، راجع به ولادت سیدالشهداء(ع) از ایشان روایتی نقل شده است حتی از امام صادق(ع) نقل شده است که نوة من، یکی از فرزندان من فاطمه خواهد بود که ایشان در قم دفن خواهد شد و زیارت او بهشت‌ساز است. این هم در ضمن به شما بگویم این که در روایت به ما می‌گویند هرکس زیارت حضرت رضا(ع) برود بهشت بر او واجب می‌شود بعد بعضی‌ها می‌گویند یعنی با همین یک زیارت بهشتی می‌شویم ولو کنار آن هزار مثلاً ظلم و گناه بکنیم؟ جواب این است که نه. روایت‌هایی این‌طوری معنی‌اش این است که اگر تو باشی و این عمل فقط، بهشتی هستی. یعنی این عمل، یک عمل بهشت‌آور و بهشت‌ساز است اما معنی‌اش این نیست که شما این زیارت و این عمل بهشت‌آور را نمی‌توانی خراب و ضایع کنی! نه، زیارت می‌رویم و همان روز هم چهارتا خراب‌کاری می‌کنیم دیگر آن بهشتی که واجب شده، حرام می‌شود! یعنی این‌طوری فکر نکنیم، چون بعضی‌ها فکر کردند هر کاری بخواهیم بکنیم بعد یک زیارتی هم می‌رویم یک اشکی هم برای سیدالشهداء(ع) می‌ریزیم تمام می‌شود و به بهشت می‌رویم! نه، یعنی آن اقتضادی این کار را دارد. خب تعبیر دیگر هم این است که به لحاظ علمی و معرفتی هم ایشان در حدی است که، اولاً حضرت رضا(ع) فرمودند هرکس ایشان را زیارت کند من را زیارت کرده است یعنی می‌فرمایند که نگویید چون خواهر است و سنش کمتر بوده، فرمودند ایشان و من در یک ردیف هستیم. این اهمیت ایشان است. اهمیت علمی‌شان هم فقط یک نمونه نقل کنم – نمی‌خواستم این‌قدر صحبت کنم ولی لازم است این را بدانید همه این‌ها درس است - نگاه به زن، نگاه به دختر، که این نگاه جاهلی هم عرب، هم ایران آن موقع، هم غرب و مدرنیته، جاهلیت مدرن یک چنین نگاهی به زن ندارند، این زنی است که در منطق اسلام تربیت می‌شود. آن معنویت و اخلاقش و شجاعتش و آن عبادتش. و این هم معرفتش که نقل شده یک روز بعضی از بزرگان شیعه از جاهای دور از جمله از همین ایران و خراسان به مدینه زیارت پیامبر می‌روند و اعمال حج را به جا می‌آورند بعد می‌آیند موسی‌بن‌جعفر(ع) را ببینند، در فاصله بین دوتا بازداشت‌های ایشان بوده، که از ایشان سوالاتی دارند بپرسند وقتی می‌آیند می‌بینند کسی نیست و یک دختر خانمی می‌آید که ایشان بودند مثلاً شاید آن موقع 16- 17 ساله بودند، می‌پرسند که ما با موسی‌بن‌جعفر کار داریم، ایشان می‌گوید که ایشان نیستند و مسافرت هستند می‌گویند ما از راه دور آمدیم و باید برگردیم نمی‌توانیم بمانیم، سؤالاتی داشتیم چه کار کنیم؟ ایشان می‌گوید سؤالات‌تان را بپرسید شاید من بتوانم بگویم از چیزهایی که از ایشان آموختم شاید بتوانم سؤالات‌تان را جواب بدهم. می‌گویند نه ما صبیه ایشان کاری نداریم، با آقازاده و خانم‌زاده‌شان کاری نداریم ما با خودشان کار داریم! ایشان می‌گوید بسیار خب، ولی ایشان نیستند. بعد یکی‌شان می‌گویند خب حالا سؤالات‌مان را بپرسیم. می‌نشینند در یک جلسه‌ای و سؤالات‌شان را می‌پرسند و ایشان یک دختر جوان جواب می‌دهد و آن‌ها یادداشت می‌کنند ولی می‌گویند ما این را جواب موسی‌بن‌جعفر تلقی نمی‌کنیم ولی حالا باشد! خداحافظی می‌کنند دارند برمی‌گردند به سمت ایران و خراسان، اتفاقاً در مسیر موسی‌بن‌جعفر را می‌بینند که ایشان دارند می‌آیند خیلی خوشحال می‌شوند قضیه را تعریف می‌کنند و می‌گویند آقا سؤالاتی است البته دختر خانم شما یک جواب‌هایی دادند ولی ما می‌خواهیم خود شما جواب بدهید. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند خب سؤالات‌تان چیست و ایشان چه جواب‌هایی دادند؟ سؤال‌ها را می‌خوانند می‌گویند ما این سؤال را کردیم و ایشان این را جواب دادند، جالب است که در آن‌جا سه بار موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمایند پدرش به فدایش. دقیقاً درست‌ترین پاسخ است. از من هم بپرسید پاسخ‌ها همین‌هاست، پدرش به فدایش. این مقام حضرت معصومه(س) است.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha